حداقل در آخرین روز ها بگذارید بگویم فقط بگویم . نابودم کردید در یک دنیای سیاه

 و ساکت تنهایم گذاشتی چرا؟ چرا ؟

بعضی وقت ها در جای شلوغ و پر جمعیت احساس تنهایی می کنم .

می ترسم از همه ی شما ها می ترسم شکنجه گران خوبی هستید .واقعا آفرین بر شما چه بازی ها با من کردید .

می خوام فریاد بزنم بغض های فرو خورده رو بریزم می خوام به همه ی عالم بگم تا بدونند چی می کشم می خوام با صدای بلند گریه کنم و بگم تا همه ی خوابیده ها  از خواب بیدار بشن .

                    تنهایی بد دردی است گرفتار این درد شدم .