زندگی چیست ؟

زندگی مفهوم فریاد های بی جواب و خنده های تو خالی .زندگی ریزش اشک ها ی ملایم در پس غم های خردشان زندگی گاهی از شادی و کوهی از غم.سرنوشت من سراسر غم 

سعادت چون رنگین کمانی است که من فقط از پنجره ی غبار آلود زندگی آن را می بینم به سیاهی عادت کرده کرده ام و دیگر به غم نیز عادت کرده ام چون غلافی که به تیزی شمشیر عادت کرده باشد .من هم با تمام آنهایی که گریستند می گریم و همراه شمع عمرم می سوزم .

ای مرگ بیا که آخرین روزنه ی امیدم توئی ٬ ای مرگ بیا ای آخرین امیدم می خواهم تمام غم هایم را در کنار گورم قبر کنم در تاریکی گور می توان به راحتی گریه کرد آنجا دیگر کسی نیست که صدای هق هق گریه ام یا صدای لرزانم را بشنود می خواهم حکایت تمام غم هایم را برای تاریکی و تنهایی قبرم بیان کنم.

و بگویم به تاریکی که زندگیم را با تو آغاز کرده ام و با تو زندگی کردم و با تو همراه بودم .از این دنیا ی غیر انسانی چه زخم ها ی جاودانی که بر قلبم نخورده دیگر سینه ام گنجایش این همه غم را ندارد دوروبرم نفرت وسکوت !

چشم هایم دیگر از باریدن خسته شده اند .آرزوهایم در گورستان اندیشه خغته اند حتی دیگر گرد باد تنهایی نیز آنها را بیدار نمی کند .

اسب زمان می تازد و کلمه ی غم را در دفتر چه ی زندگیم عمر جاودانی می بخشد .من در سلول تنگ و تاریک اندیشه و در خلاِ امید به آینده می اندیشم .باز هم از خاطراتم عبور می کنی و از کوچه پس کوچه های اندیشه ام می گذری و من از پنجره ی یادم به تو می نگرم .

قلب تو مرا وادار به تپیدن می کند و خاطرات با تو بودن به من زندگی می بخشد.