چو ماه از پشت ابر در امد به دیدارم بیا چشم انتظارتم
این نامه را که در واقع حرف های ناگفته ای بین ماست .بدان بهترین های زندگی ام را می نویسم که بیشتر از همه کس دوسش دارم.ای بهترین من آن روزی را که با یک لبخند و یک نگاه قدم به زندگی ام گذاشتی فراموش نخواهم کرد...... می دانم که خودت از تایید آن لبخند و آن نگاه بی جواب و همچنین از درد دلم و حرف های ناگفته ام ....
در یک صبح بهاری و با دست های لرزان و چشمان گریان برای تو می نویسم ای اولین و آخرین بهارم .دلم مثل آسمان ابر آلود٬ گرفته است .دیشب را به یادت از سر شب تا سحر گریستم و سالگرد دوستیمان را در اشکهایم غرق کردم .وقتی از کنارم رفتی حس کردم سرمایی شدید زیر پوستم روییده است و تازه فهمیدم که تنها شده ام و دانستم تنهایی چقدر دردناک است...
ای کاش باز می گشتی عزیزم زمستان های من با تو و در کنار تو هیچ سرمایی نداشت اما حالا بهار هم با تمام زیبایی هایش مثل یک زمستان تنهایی پر از درد و غم و سردی و تاریکی است.
ای کاش می فهمیدی که من چقدر دوستت دارم و به تو نیازمندم .....

رابطه ی بین ما تنها تلفن بود که آن را هم قطع کردی .چرا نگذاشتی حداقل از راه دور بتوانم صدای گرم و دلنشینت را بشنوم و با تو از ناله هایم بگویم .شاید این ناله های جانسوز در قلب پاک و مهربانت بی اثر نباشد و یک بار دیگر به سوی من بازگردی
ای خوب ترین بهانه ی زندگی ام .کاش در آن صبح سرد زمستانی در آن روز برفی و بارانی نگاهت به نگاهم آشنا نمی شد .تا کارمان بد از آشنایی ؟به جدایی بکشد.
تنها به این امید زنده ام که خبر ازدواج تو با مژده یک دروغ باشد دروغی که برای شکستن دل دردمندم ساخته ای و شاید هم برای این که بتوانم فراموشت کنم....
وقتی زمستان زندگی ام را بهاری و خانه امیدم را چراغانی کردی این رسمش نبود که ناگهان سرما و ظلمت را به خانه دعوت کنی و بی اینکه از این علت این جدایی با خبرم کنی بروی....... ای کاش مرا با تمام صداقتم باور می کردی .چگونه ممکن است کسی که چندین سال در پی قطره ای محبت روییده است چشمه ی محبت را گل آلود کند.؟بیش از این مزاحمت نمی شم .
امید وارم این نوشته های من یخ هایی را که دیگران در اطراف قلب پاک و مهربانت ایجاد کرده اند آب کند و گرمای بهاری آن را به تو بازگرداند و فارغ از تمام وسوسه های حسودان لحظه هایی نیز به سرنوشت من و خودت فکر کنی ........
به امید دیدارت زنده ام پس به سراغم بیا ......